صبح چون هلهله برپا شده از دلبری ات…  !! ♪♪
باد هم طالب جنگ آمده با روسری ات

بازتابی که رقم میخورد امروز ، مرا…  !! ♪♪
میکشاند طرف معرکه ی نوبری ات

آبشاری به کمر ریخته موی خفنت…  !! ♪♪
بسکه جاری ست دُرافشانی ِ سرتاسری ات

باد با میل هم آغوشی ِ گیسوی تو شد…  !! ♪♪
عاشق صبح ِ پر از شوخی و افسونگری ات

بعد از این حادثه شاعر شده ام میگویی…  !! ♪♪
باز هم معجزه کن با غزل آخری ات

جلگه ی پیرُهنت سبزتر از خوزستان…  !! ♪♪
و چه زیباست همین جاذبه ی بندری ات

آفتابی ست خلیج ِ تن ِ مواج ِ تو باز…  !! ♪♪
گُر گرفته است تن از چالش پیغمبری ات

بر لب پنجره تان قاصدکی منتظر است…  !! ♪♪
بوسه دادم بزند بر لب سرخ پری ات
نفس هایت را اگر به صحرا بسپاری …  !! ♪♪
جهان بی شک ،
بهشتی را تجربه خواهد کرد …  !! ♪♪
که موعود خداوند است!

در نگاهت…  !! ♪♪
آسمانی زندگی می کند
که لذت رهایی را به رخ می کشد…  !! ♪♪

در دلم قیامتی ست که با نگاه تو
به آرامش خواهد رسید …  !! ♪♪

محبوب من !
خودم را به تو می سپارم…  !! ♪♪